رمضان در فرهنگ مردم استهبان
از گذشته های دور مردمِ استهبان مُتديّن و به ديانت نامور بوده اند و فَرايضِ دينیِ خودرا به نَحوِ اَحْسَن انجام میداده اند و حتی به پيشوازِ آن می رفته اند و با عشق و علاقه آمادگیِ خود را برای بَرگُزاریِ هرچه بهترِ آن اِعلام می داشته اند.
آنچه در پی می آيد مربوط به سی چهل سال پيش است. گرچه برخی از اين مَراسِم مَنسوخ شده ولی هنوز بسياری از آنها به قُوّتِ خود باقی است.
تداركات پيش از ماه مبارك رمضان
چند روز پيشاز ديدنِ هلالِ ماهِ مباركِ رمضان، ديوارِ خانه ها را گَردگيری میكردند. چنانچه اتاقها كاهْگِلی و دودخورده بود، با خاكِ رُس اندود میداده و يا با گَچ و گِلِ سفيد، ديوارها را زينت میدادند تا از تيرگی بدرآيد.
مقداری نخود به آب میريختند و سپس لَپه میكردند. به تهيه ی عدس و لوبيا و ماش میپرداختند. زنان آردِ گندم و يا جو و ذرت را خمير میكردند و بهپختنِ نانهای محلی ازجمله، سِتی Setey سهتايی، گِردَه Gerda، لَمْو Lamu، اَلُمی Alomi، سولهی ذرت Sula-y-Zorat سُپُلِ ذرت مشغول میشدند. تقريباً مايحتاجِ يك ماه های را فراهم میآوردند تا خيالِشان از اين بابت آسوده باشد.
رؤيت هلال ماه
غروبِ روزِ بيست و نهمِ ماهِ شعبانِ هر سالْ بيشترِ اهالیِ استهبان بهپشتِ بامها يا بهپشتِ دَشت و منطقهی آبْچُك میرفتند تا هِلالِ ماهِ مبارك را در افقِ مغرب رؤيت كنند. چنانچه موفق میشدند با شادیْ چند تيرِ هوايی در میكردند تا همهی مردم را باخبر كنند. كسانی كه منتظرِ شنيدنِ صدایِ تير بودند میگفتند: «توپ اَدَر شد» يعنی ماه ديده شد. چنانچه موفق نمیشدند، فردایِ آن روز بهحسابِ سیاُمين روزِ ماهِ شعبان محسوب میكردند و آغازِ ماهِ رمضان را پس فردا اعلام میكردند. ولی درعينِ حال بسياری از مردم، دو سه روزِ آخرِ ماهِ شعبان را روزه میگرفتند و به اصطلاح بهپيشوازِ آن میرفتند.
اعمال سحر
در گذشته كه از وسايلِ ارتباطِ جمعی خبری نبود، شخصی در محل كه از همه زودتر بيدار میشد با كوبيدنِ دَر، همسايگان را بيدار میكرد. بسياری با كوبيدنِ ديوارِ همسايه، آنها را مُطلع میساختند. چونكه ساعتْ هَمگانی نشده بود از وضعيتِ قرارگرفتنِ ستارگان در آسمان، زمان را مشخص میكردند. میگفتند هرگاه سپيدیِ صبح به اندازهی يك گَردنِ شترْ از سَمتِ خراسان (امامرضا «ع») بالا آمد، اذانِ صبح است و هرگاه به اندازهی يك گَردنِ شترْ سياهی بالا آمد اذانِ مغرب است.
حدودِ دو ساعت بهاذانِ صبح مانده افرادی بهپشتبامها رفته و مُناجات میكردند. اشعارِ مُناجات معمولاً از خواجه عبداله انصاری بود.
شبهای دراز بیعبادت چه كنم؟ يااللَّه
طبعم بهگناه كرده عادت چه كنم؟ يااللَّه
گويند خدا گناه را میبخشد! يااللَّه
او بخشد و من از اين خجالت چه كنم؟ يااللَّه
يك ساعت كه بهاذان مانده بود مُناجاتِ دوم گفته میشد، مردم مشغولِ خوردنِ سَحَری میشدند كه خوراكِ بيشترِ آنان، آبْگوشت و نخود (يَخْنی)Yaxni بود.
حدودِ ربع ساعت مانده بهاذانِ صبح مُناجاتگويان و مُؤذِنان بهپشتِبامها میرفتند و بهمَردُم هُشدار میدادند كه فرصتِ چندانی باقی نمانده است. برای كسانی كه بهسيگار و قليان و چُپُق يا ترياك عادت داشته اند اين اصطلاح بكار میبُرده اند:
آب است و تَرياك
نان است و خَشخاش
مؤمن دَهَنْ پاك
آب است و تَرياك
مفهومِ آن چنين بود كه تنها به اندازهی خوردنِ جُرعهای آب و كَشيدنِ دودی فُرصت باقی است.
زندهياد شمس اسْتَهباناتی در مُخَمَسی زيبا تصويری جالب بدست میدهد:
شبِ ماهِ رمضان وقتِ دعا = شبِ ماهِ رمضان وقتِ دعا
میزَند بَر درِ هر خانهْ صدا = میزند بر در هر خانه صدا
هَمْسَدَه كی نَپَه كَردن مونَجا = همسايه! پس كی كردند مُناجات؟
علی پَمْبی مُونَجای اولی گفت = علی پنبهای مناجات اولی گفت
جارِ بچّامو زَدَم مَزْ نَشْنُفْت = بچه هايم (زنم) را صدا كردم، از من نشنيد
افْطار
پيش از اِفطار و پس از اَذانِ مغرب بهمسجد میرفتند و در نمازِ جماعت شركت میكردند. نماز كه تمام میشد بهمنازلِ خود رفته و در ابتدا با آبِ گرم اِفْطار میكردند. در گذشته كه از زِليبی Zeleybi(زولبيا) و باميه خبری نبود بهجای آن از خرما و انجير و مَويز استفاده میشد.
اگر تابستان بود با شيرهی انگور و برفهايی كه از برفدانِ كوهِ بَش (۱) آورده میشد، برف و شيره درست میكردند تا عَطَشِ خود را فرو بِنِشانند. خوراكِ اِفطاری معمولاً ساده بود و غذای مُقَوّی برایِ سحَرَی تدارك میديدند. روزهی خود را با غذاهايی همچون تيليتِ ماست و كَشك، آبْباقاله، لُور Lur، اِشْكِنه و چَنْگالِ مَلخ باز میكردند. البته خانواده های مُتموّل از غذاهای بهتری بهرهمند بودند. درضمن مُتولّيانِ موقوفاتی هم بودند كه بعضاً در سراسرِ ماهِ رمضانْ اِفطاری و سَحَری میدادند و از افرادِ مَحلاتِ مختلفْ دعوت بعمل میآمد. متولّيانِ موقوفاتِ جزيی، به همان سه شبِ قَدْر اِكْتِفا میكردند.
روزهی كلَه گنجشكی
كودكی كه هنوز بهحدِ تكليف نرسيده بود و سَحر همراهِ خانواده بيدار میشد و سَحری میخورد و دلش میخواست روزه بگيرد ولی طاقت نمیآورد و معمولاً در نزديكیهایِ ظهر روزهی خود را میشكست و مقدارِ كمی غذا میخورد، شهرت داشت كه روزهی كَلَّهبِجِكو Kalla-Bejeku (كَلَّه گُنجشكی) گرفته است.
دو سنت پسنديده
۱ – در گذشته در ماهِ مباركِ رمضان در استهبانْ رسم بر اين بوده است كه هر خانوادهای كه برای سَحر غذايی اضافی داشته است در يك سينی يا سَبد میگذاشته و چون همهی خانه ها از طريقِ يك سوراخ كه در ديوارِ حياطِ خانهشان تَعْبيه كرده بودند با هم ارتباط داشته اند بهخانوادهی همسايه میداده است. آن خانواده اگر لازم داشت كه خود بَرمیداشت، وَگَرنَه بهخانوادهی بعدی میداد. چهبسا كه خودْ غذايی هم بَر آن افزوده میكرد. و تا چندين خانه اين عمل تكرار میشد و سرانجام بهخانهی اولی عُودَت داده میشد. در اين گَردونه، نوعی تعادلِ غذايی صورت میگرفت؛ در عينِ حالی كه مُشخص نبود كه چه كسی غذايی برداشته و چه كسی بر آن غذايی افزوده است و هيچكس هم بر ديگری مِنَتْ نداشت.
۲- در گذشته در شبهای ماهِ رمضان در مساجدِ استهبان برای جمعآوریِ اِعانات يا كمك بهدرماندگان، يك نفر كَدويی گَردنی بدست میگرفت (كدويی خشكشده كه محتوياتِ درونش را بيرون آورده و بهصورتِ يك ظرف درآورده بودند) و در بينِ مردم میچرخيد. افرادِ نشسته در مسجد، دستْ در جيبِ خود فرو برده و مُشت كرده و از جيب بيرون میآوردند و در كدو میكردند. حال اگر كسی میخواست كمك كند، كه پولِ از جيب درآورده را بهداخلِ كدو میريخت؛ و چنانچه نيازمند بود، پولی را از داخلِ كدو برمیداشت. و هيچكس نمیدانست كه چه كسی پول گذاشته و يا چه كسی پولی را برداشته است.
ماه رمضانی رفتن
يكی از سُنتهای پسنديدهی ديگر «مارِمَضونی رفتن» است. در طولِ ماهِ رمضانْ و غالباً شبها اقوام و خويشان و همسايگان بهديدنِ يكديگر میروند و بهقولِ معروف صِلَهی رَحِم بهجای میآورند. چنانچه كُدورتی هم در بين باشد بهگوشهای مینهند و با آغوشِ باز پذيرای همديگر میشوند. در فرصتهای مناسبْ اَشعارِ خواجه حافظ و سعدی و دوبيتیهای فايِزِ دَشْتِستانی را میخوانند. و گاهی كسی كه از صدای دِلنِشينی برخوردار است، آواز میخواند و شخصِ نیزنی، در نی میدَمَد. تَفَأُلی بهقرآنِ مجيد و ديوانِ حافظ میزنند و برای يكديگر آرزوی بِهروزی و قبولیِ طاعات میكنند. با چای و شيرينی و انجير و كِشْمِش و مغزِ بادام و گِردو پذيرايی میشوند. معمولاً كوچكترها بهديدنِ افرادِ مسن و بزرگتَرِ خانواده میروند.
مراسم شبهای رمضان در مساجد
در طولِ اين يك ماه مساجد از رونقِ ويژهای برخوردار است. در گذشته چنانچه ماهِ رمضان در فصلِ زمستان بود، دورِ اجاقِ ششِ گوش يا هشتگوش و يا دايرهای مسجد، جمع میشدند. قرآنخوانان، هر دَه شبْ يكبار قرآن را خَتْم میكردند و افرادِ ديگر گوش فرا میدادند. يا بهذكرِ و عبادت و راز و نياز میپرداختند. سماورِ مسجد هميشه در حالِ جوش بود و كسانی كه نذر داشتند، دهانِ مسجدیها را از شيرينی و شَربت و انجير و كِشمش، شيرين میساختند. بهكودكان گِردو میدادند. چنانچه در فارسنامهی ناصری آمده است: «… و بَر هر مسجدی چندين درختِ گِردكان (گِردو) و انجير وقف است كه در شبهای تمامِ سال هر كسی بهمسجد آمده، نماز گُزارَد، چند دانه گِردكان و انجير بهاو دهند و بهاين وسيله اهلِ اِصْطَهبانات نمازی شوند.»
و روانشاد شَمسِ اِسْتَهباناتی میفرمايد:
چون شبِ جمعه شود خاله پيرزن
میزَند جار كه اُی نَنَهی حسن
مسجدِ جمعه میگَن گِردو میدَن
لوچَكُت(۲) پاتْ كُن، خيز كُن تا بِريم
اَگَه پِرْمَه(۳) بكنيم جاش میبينيم
و اين مُخَمَس علاوه بر تأييدِ گفتهی فارسنامه، حاكی از اِزدحام جمعيت در مساجدِ استهبان بوده است.
اِحيا
اِحيا در ماهِ رمضان بهمعنای شبْزندهداری و راز و نياز با پروردگارِ بیهمتاست. در بيشترِ شبها بهويژه سه شبِ قَدر (ليلةالقَدر) يعنی شبهای ۲۳ ، ۲۱ ، ۱۹ ماهِ رمضان، مَراسمِ احيا در مساجد و گاهی در منازل برگُزار میشود. عبادتكنندگان رو بهقبله نشسته و قرآنخوانان و دعاگويان در صَفِ اول قرار گرفته اند.
علاوه بر قرآن بهويژه سورهی الرَحمان، سورهی بَقَرَه، سورهی واقعه و خَتمِ اَنْعام كه در تمامِ شبها خوانده میشود، در اِحيا معمولاً دعاهای جوشَنِ كبير، جوشَنِ صغير، دعای ابوحَمْزهی ثَمالی، دعای اِفتتاح و دعای سَحَر و مُجير قرائت میشود. مسجد از حالتِ ويژهای برخوردار است. نَذركنندگانْ نُذوراتِ خود را بهمسجد آورده و از اِحياكنندگانْ پَذيرايی میكنند.
نزديكیهای سَحَر چراغها را خاموش كرده و هركس در حالیكه قرآنی را بَر سَر گذاشته است بهعبادتْ مشغول میشود. اين مَراسم تا حدودِ ۱/۵ تا ۲ ساعت بهاَذانِ صبح مانده، ادامه دارد.
بعضی از مُتولّيانِ موقوفات، اِحياءكنندگان را بهمنزلِ خود فرامیخوانند و بهسُفرهی نَذریِ سَحَریِ خود دعوت میكنند. پس از خوردنِ سَحَری بهخانه های خود میروند و پس از اَذان، نمازِ صبح میخوانند و میخوابند تا برای سوگواری بهمناسبتِ ضَربتخوردن و شهادتِ پيشوایِ پرهيزگاران علی (ع) آمادگیِ كامل داشته باشند و…
خوردن كلهپاچه و حنابندان
شبِ بيست و هفتم كه شبِ از بين رفتنِ ابن مُلْجَمِ مُرادی – قاتلِ امام علی(ع) – است، مردمِ استهبان شادی میكردند و جشن میگرفتند و كَلَّهپاچه میخوردند. در همين شبْ لَگَنی از حنای خيس شده را به مسجد بُرده و مَردها بهدستِ خود حنا میبسته اند. البته زنان هم بینصيب نمیمانده اند. شور و شَعَفی حاصل میشود و بَر اِبنِمُلْجَمِ مُرادی لَعنت میفرستند.
در شبهای احيا، كودكان و نوجوانانی كه همراه با پدر و مادر يا همسالانِ خود بهمسجد آمده اند، هركدامشان كه خوابش میبُرده است با نخ و سوزنْ لباسِ او را به قالی، حصير يا زيلوی مسجد میدوخته اند. او هنگامِ بيدارشدن، قالی، زيلو يا حصيرِ مسجد را با خود بلند میكند و متوجه میشود كه او را دوخته اند. نخها پاره میكُند و كودكانِ دوزنده میخندند. به همين جهت است كه كسی جرأتِ خوابيدن نمیكرده است.
شعار كودكان
در روزِ اولِ ماهِ رمضان، عدهای از كودكان دورِ هم جمع میشدند و در كوچه ها میچرخيده اند و اين شعر را با صدای بلند میخواندند و تكرار میكردند:
روزه دارا روتو سفيد
ماه رَمَضون ديگَم رسيد
سه روز مانده بهپايانِ ماه، باز همان كودكان در كوچه ها، اَلوِداع اَلوِداع گويان میخواندند:
روزه خورا روتون سياه
ماه رَمَضون ديگَهم مياد
سَرِ شوم تا بهسَحَر شيرينی خورونه
چه خبر؟ ماه رَمَضونه!
جمعهی آخر ماه رمضان
در روزِ جمعهی آخرِ ماهِ رَمضانْ مَردمِ استهبان چهل «واِنْيَكاد» مینويسند و بهنيّتِ سلامتیِ فرزندانِشان به گَردنِ آنها میآويزند. مغازهداران هم در مَحلِ كارِشان قرار میدهند تا كَسْبِشان رونقِ بيشتری بگيرد. در سالهای اخير اين روز، بهعنوانِ روزِ همبستگی با مَردمِ فِلِسْطين اِعلامشده و در اين روز راهپيمايی صورت میگيرد.
چند پيش بينی برای آغاز و پايان ماه
۱ – اگر قبل از اَذانِ صبحِ روزِ بيست و هفتمِ ماه، مهتابْ طلوع كند، آن ماهْ سیروزِ كامل است و چنانچه پساز اذانِ صبح طلوعكند، آن ماهْ بيست و نُه روز است.
۲ – اگر در حوالیِ اذانِ صبح مهتاب ديده نشود و سَرِ آفتاب، ماهْ سَر زَند، همين روز، روزِ بيست و هشتم است.
۳ – در روز و شبِ بيست و نهم، مهتاب به هيچ وجه ديده نمیشود و در مُحاقِ كامل است.
۴ – مهتاب در صبحِ روزِ سيزدهم، پيش از اَذان، غروب میكند.
۵ – مهتاب ازصبحِ روزِ چهاردهم تا آخرِ ماه، بعد از اذانِ مغرب، غروب میكند.
۶ – در شبِ چهاردهمِ ماه، خورشيد كه غروب كرد، مهتابِ كاملی ظاهر میشود.(۴)
۷ – بدان كه هر ماهی كه غَرهی (آغاز) او شنبه، يكشنبه، سهشنبه، پنجشنبه باشد، آن ماه، بيست و نُه روز است و سَلْخ (پايان) ندارد. و هر ماهی كه غَرهی او دوشنبه، چهارشنبه و جمعه باشد، آن ماه، سی روزِ تمام است.(۵)
عيد فطر
پسينِ روزِ بيست و نهمِ ماهِ رَمضان بيشترِ اهالیِ استهبان بهپشتبامها، قُلهی كوه، در جاهای بلند و يا پُشتِ دَشتْ میرفتند تا اگر هلالِ ماهِ شوال را ببينند با شليكِ چند تير از تفنگِ دَم پُر، عيدِ فِطْر را بهديگران نُويد دهند. اگر ماهِ شَوال رؤيت میشد، میگفتند ماهِ رَمضان سی كَم بوده است و اگر رؤيت نمیشد میگفتند سی پُر است. بدين معنی كه ماهِ رَمضان سی روزِ تمام است.
غروبِ آخرينِ روز از ماهِ رمضان كسی بهخانهی ديگری نمیرود، زيرا فِطْريه بهگَردنِ صاحبخانه میاندازد. فِطْريه معمولاً يك مَنْ كَم وَقَه گندم يا جو، آرد، پول و… میباشد كه بهخانواده های نيازمند تعلق میگيرد.
چنانچه فردا عيدِ فِطْر باشد بهحمام میروند و حنابَندان میكنند و لباسهای نوی خود را میپوشند. ناگفته نماند كه در تمامِ ايامِ ماهِ مباركِ رمضان حمامها تا صبح باز است. مَردمْ در روزِ عيدِ فِطْر شادیكْنان بهطرفِ مُصلی (جايگاهِ فِعلیِ مدرسهی راهنمايی بِنْتُالهُدی) و يا در آسيابِ پنجمی (جايگاهِ فِعلیِ مهمانسرای جهانگَردی) میرفتند و در نمازِ عيدِ فِطْر شركت میكردند و با شيرينی و انجير و بعضاً صبحانه پذيرايی میشدند.
در روزِ عيدِ فِطْر، تازهْ دامادها هدايايی از قبيلِ كُماچ، كُلوچه، حاجیبادام، برنج، بَرّه، مرغ، چارقَد، قبا و… برای نامزَد يا عروسِ خود میفرستند.
رسم بر اين بوده است كه در روزِ عيدِ فِطر آشِ رشته میپختند. زيرا معتقد بودند كه پس از يك ماه روزهگرفتن، آشِ رِشته بهترين غذاست.
روزِ عيدِ فِطر با تبريك و تَهْنيتگفتن بهپايان میرسيد و مَردُمْ ماهِ رمضانِ ديگری را پُشتِ سَر میگذاشتند.(۶)
—————————————————————————
۱ – كوه بَش = نامِ بخشی از ارتفاعاتِ جنوبیِ استهبان
۲ – لوچَكُت = دَمپايیات
۳ – پِرْمَه = دست و پا، معطل
۴ – با سپاس از: جعفرِ تقی نژاد، گُرْدَه (۲۲/۱۰/۱۳۷۸)
۵ – از گفته های ميرزاعبدالباقی اصطهباناتی
پايه های نگاشته:
۱ – ديوانِ اَشعارِ شَمسِ اِستَهباناتی، دستنويس
۲ – رمضان در فرهنگ مردم، گردآوری و تأليف: سيداحمد وكيليان، انتشارات سروش تهران ۱۳۷۰
۳ – فارسنامه ناصری، ميرزاحسن حسينی فسايی، جلد دوم ص ۱۲۶۰٫
و با تشكر فراوان از: مهدی ادريسی، حاج محمدحسين پرچمی، محمدرضا خازن، محسن خوشسيرت، رسول خيرات، دفتری، سعيد رادمردی، حجت رجبی، هادی زارعی، عليرضا ساجدی، محمدعلی ستارزاده، عبدالهی، محمدعلی فتحی، مصطفی فرهنگدوست، اسداله فقيهی، مجتبی قاسمی، وحيدرضا محسنیپور، غلامرضا معصومی، حسين نسيمبهار، محسن نقيبینژاد، عليرضا نقیزاده، جليل نورانی، مسلم نيكمنش.
محمدرضا آل ابراهيم