نگاهي به كتاب «بادباكباز» نوشته ى خالد حسينى بادبادكباز عنوانِ رُمانى است نوشته ى خالد حسينى نويسنده ى افغانى تبار. گمان مى رود كه نويسنده براى نوشتنِ اين رمان، از قبل اسكلت بندى اش را طراحى و چهارچوبِ آن را پى ريزى نموده و آنگاه كتاب را تا انتها پيش برده، سپس به پُر كردنِ فضاهاى موجود پرداخته است. به راحتى مى توان تشخيص داد كه همه چيز از پيش مهيّا بوده و هر حادثه، به طورِ اتفاقى واردِ ماجرا نشده، بلكه كاملاً حسابگرانه و از پيش تعيين شده سرِ جاىِ خود قرار گرفته است. رمان بر اساسِ دوستىِ دو كودكِ تقريباً همسن و سال – امير و حسن – كه در حوالىِ سالهاى ۱۹۶۳ و ۱۹۶۴ در كابل به دنيا آمده اند، شكل مى گيرد. مادرِ امير، سوفيا اكرمى از يك خانواده ى اشرافى و پدرش ولىآقا صاحب. و مادرِ حسن، صنوبر از يك خانواده ى بى دركجا و …
بیشتر بخوانید »معرفي كتابِ «دا»
معرفي كتابِ «دا» خاطراتِ سيده زهرا حسيني بارها و بارها از خواهرم كه در شيراز زندگي ميكند خواسته بودم كه كتابِ «دا» را برايم بخرد. موفق نشده بود. خواهشم از دوستان هم كه بهشيراز و نمايشگاه كتاب تهران ميرفتند و ميآمدند، بهدرجهي اجابت نرسيده بود. يكي از دوستان گفت كه در فلكهي دانشجو پشتِ شيشهي يك كتابفروشي نوشته بودند كتابِ «دا» رسيد؛ من نميدانستم كه تو بهدنبالِ اين كتابي، وگرنه ميخريدم و ميآمدم. بهخواهرم زنگ زدم كه هر چه زودتر خود را به فلكه دانشجو برسان و اين كتاب را بخر. رفت و برگشت و زنگ زد كه تمام شده. شهرستاني بودن با همهي محاسنش عيبهاي خود را هم دارد. يكي هم اين كه يك كتابفروشي تمام و كمال ندارد. وقتي بهآدرسي كه در دفترچهي تلفنِ شهرها و يا بهكتابِ راهنماي ناشران و كتابفروشان كه توسطِ خانهي كتاب بهصورتِ مفصلي هم درآمدهاست؛ مراجعه ميكني متاسفانه بهجاي كتابفروشي، با يك لوازم التحريري يا نوشتافزاري …
بیشتر بخوانید »